گزارش: مهندس برزو سپاسی
توجه، توجه، علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است...! اگر بیش از 30 سال سن دارید و در سالهای جنگ تحمیلی در ایران زندگی میکردهاید، این جمله برایتان آشناست. اعلام وضعیت قرمز به مفهوم نزدیک شدن هواپیماهای عراقی به شهرها بود و در اواخر جنگ، هشدار نزدیک شدن موشکهای پرتابی عراق به شهرهای وطن محسوب میشد. هم اکنون در این نوشتار اعلام وضعیت قرمز را برای یکی از بناهای تاریخی کشورمان که در شرف نابودی است اعلام میداریم. امید است با دریافت این اطلاعات بتوانیم از سازمانهای مرتبط استمداد کنیم.
داستان نفت ایران از دوران «مظفرالدین شاه» قاجار آغاز شده که «ویلیام ناکس دارسی» توانست امتیاز اکتشاف و استخراج و بهره برداری از نفت ایران برای 60 سال را در ازای دریافت16درصد سود سالیانه و20هزارلیره در سال از شاه قاجار دریافت کند.
شاید در اولین قضاوت، فقط «مظفرالدین شاه» را به باد انتقاد بگیریم ولی در واقعیت، آقای دارسی هم ریسک بزرگی کرد و در کشوری که تا آن زمان، نفتی از آن استخراج نشده بود، سرمایهگذاری عظیمی انجام داد، چرا که ممکن بود در ایران هیچگاه نفت پیدا نشود! او 2 سال با صرف هزینه 500 هزار پوند در نقاط مختلف ایران حفاری کرد ولی به نتیجهای نرسید و به ناچار، برای استفاده از سرمایه یک شرکت بریتانیایی دیگر، آنها را نیز در این پروژه شریک کرد ولی همچنان هیچ اثری از نفت به دست نیامد.
بودجه آنها در سال 1908 در شرف اتمام بوده و آقای دارسی در شرف ورشکستگی کامل بود که ناگهان در آخرین حفاری در منطقه مسجد سلیمان آنها به نفت رسیدند و این آغاز تحولی بزرگ در زندگی دارسی و مردم ایران شد. یکسال بعد او مدیر عامل شرکت تازه تأسیس شرکت نفت ایران و انگلیس بود و برای خود کاخ بزرگی در لندن خریداری کرده و غرق در شهرت و ثروت بود. البته بعدها وزارت دریاداری بریتانیا به سرپرستی «وینستون چرچیل» توانست قبل از جنگ جهانی اول، عمده سهام این شرکت را به دست آورد.
طبق سند کتاب آگهیهای تاریخی، بنزین در ابتدا در قوطیهای حلبی از روسیه وارد میشد و با نام PAN یا پرس-آذ (مخفف پرشیا-آذربایجان شوروی که نفت از آنجا استخراج میشد) به فروش میرسید ولی با تأسیس شرکت نفت ایران و انگلیس، آنها نیز محصولات خود را با نام بنزین پارس و نفت نخلی عرضه کردند. البته به علت محدود بودن تعداد اتومبیلها، تهیه بنزین از طریق دکانهای فروش نفت انجام میشد. اما اولین جایگاه پمپ بنزین در خیابان امیریه که محل زندگی اعیان بود، افتتاح شد.
به تدریج در تهران و حومه، 12 پمپ بنزین افتتاح شد. پمپ شماره 2 در خیابان شاه رضا (انقلاب) نزدیک دانشگاه تهران، پمپ 3 در خیابان ری، شماره 4 در بوذرجمهری، شماره 5 در بهارستان نزدیک مجلس شورای ملی، شماره 6 در سعدی و تقاطع دروازه دولت، شماره 7 در سی متری نظامی، شماره 8 در میدان محمدیه، شماره 9 در خیابان شاهپور، پمپ شماره 10 در شهرری سه راه ورامین، شماره 11 در کرج و سرانجام شماره 12 در تجریش تأسیس شدند.
طراحی بنای اصلی این پمپهای بنزین بر اساس معماری ایرانی و اسلامی انجام شده و بخشی از هویت تاریخی تهران محسوب میشدند. ساختمان، از یک ورودی اصلی آجری که دارای یک طاق بزرگ بود تشکیل میشد که در حواشی آن کاشیکاری سنتی دیده میشد. ذکر یک نکته پراهمیت است و آن اینکه کاشی کاری یک مسجد قدیمی با یک مسجد جدید، شاید در ظاهر شبیه یکدیگر باشد ولی در عمل دو ساختار متفاوت دارند. کاشیکاری مدرن، مبنای کار، یک کاشی مربع بزرگ است که نقشی روی آن چاپ میشود و در نهایت این کاشیهای مربعی شکل کنار هم نصب میشوند و نقش کلی شکل میگیرد، ولی در کاشی کاری سنتی که نمونه آن در پمپ بنزینهای اولیه نیز دیده میشد، هرکدام از بخشهای کوچک طرح به صورت مجزا و با دست بریده میشده و قطعات ریز همانند یک اثر خاتم کاری کنار هم چیده میشدند و نتیجه، چیزی است که کاملاً با دست ساخته شده و ارزش بالایی دارد.
در بخشهای جانبی ساختمان، همان قوس در بالای پنجرهها دیده میشود. در تصاویر قدیمی به جا مانده از این پمپ بنزینها دستگاههای پمپ بلندی دیده میشوند که اتومبیلها در کنار آن مشغول سوختگیری هستند. بالای هر دستگاه، یک چراغ بزرگ دیده میشد که حروف مخفف ب پ (بریتیش پترولیوم) روی آن نقش بسته بود و شب هنگام روشن میشد و حکم تابلوی تبلیغاتی داشت. البته الان دیگر اثری از آن دستگاههای پمپ سوخت باقی نمانده است.
حالا بیش از 80 سال از آن زمان گذشته است. اگر در خیابان سعدی جنوبی از شمال به جنوب حرکت کنید، در تقاطع خیابان انقلاب به ایستگاه مترو دروازه دولت میرسید. در بخش پشتی ورودی مترو، یک کوچه وجود دارد که نام آن شما را متعجب خواهد کرد. کوچه فیات! علت این نامگذاری وجود نمایندگی اصلی فیات یعنی شرکت کاوش در سالهای دهه 1340 در آن کوچه بوده است. این کوچه باریک، روزگاری دور برای خود برو و بیایی داشت و در سراسر آن فیاتهای 1100 پارک شده قابل مشاهده بوده، ولی الان تنها یک قهوه خانه محقر با شیشه خاک گرفته در آن دیده میشود.
دیوار روبهروی آن مغازه به یک در فلزی ختم میشود که وقتی آن را باز کرده و به داخل وارد میشوید، ناگهان دنیای دیگری را جلوی چشمان خود خواهید دید.
پمپ بنزین شماره 6 تهران که شماره تلفنش در سال 1310 عدد چهار رقمی (9280) بوده، خسته از فراموشکاری و نامهربانی ما حالا به مرکز پارک کامیونهای حمل زباله شهری تبدیل شده! اثری از شکوه و جلال گذشته آن باقی نیست و آثار خرابی در بخشهای مختلف آن به چشم میآید، ولی هنوز هم بی نظیر است.
هنوز سوراخهای محل نصب تابلوی شرکت نفت ایران و انگلیس در بالای سردر دیده میشود. یک گنج واقعی اینجاست و ما آن را نمیبینیم. کاش اینطور نبود... چند سال پیش یک مطلب کوتاه در مورد همین پمپ بنزین نوشتم که در مجله ماشین چاپ شد ولی گویا هیچ کس آن را جدی نگرفت. در آن زمان تمام آجرهای آن با یک لایه رنگ سفید با بی سلیقگی تمام پوشیده شده بود و تنها با یک توری فلزی از خیابان جدا میشد. اما حال ظاهراً خیلی چیزها تغییر کرده است. آفتاب، رنگ و روی آجرها را پاک کرده، دور محوطه دیواری کشیده شده و یک سوله بزرگ هم در جلوی آن احداث شده و اگر همین فردا صبح تخریب شود، کسی متوجه نخواهد شد!
فکر کردم که بنای تاریخی پمپ بنزین در صورت بازسازی و اضافه شدن چند غرفه با نمای آجر قدیمی قرمز رنگ همخوان در اطراف آن و یک فضای سبز ساده، شاید میتوانست به یک بازار روز زیبا تبدیل شود، یا حتی با وجود نزدیک بودن ورودی متروی دروازه دولت میتوان یک مرکز خرید کوچک در اطراف ساختمان پمپ بنزین ساخت. اگر وزیر نفت بودم، این سبک معماری را در کلیه پمپهای بنزین سراسر کشور اجرایی میکردم. یک هویت بی نظیر ایرانی- اسلامی در خیابانها. از سوی دیگر فضای بازار روز بیهویت فلزی هم میتوانست پارکینگ کامیونهای حمل زباله باشد.
بد نیست بدانید امروزه گروههای متعددی در زمینه گروه بندیهای مختلف اتومبیلها در کشور داریم. شاید یک فرد عضو گروه آفرود سوارها با دارندگان ب ام و های کلاسیک، دارای زمینه فکری متفاوت باشند ولی همه گروهها میتوانند با یکدیگر برای حفظ پمپ بنزین شماره 6 تهران هم صدا شوند و از مسئولان محترم شهرداری و میراث فرهنگی درخواست رسیدگی به آن را کنند. شهرداری، بخشی به نام بافت تاریخی در خیابان 15 خرداد، کوچه امامزاده یحیی، کوچه طهماسبی، سرای کاظمی دارد. شاید پیگیری ما از مسئولان محترم شهرداری بتواند سرنوشت این بخش از شناسنامه ایران را تغییر دهد.